فاطمه جانفاطمه جان، تا این لحظه: 14 سال و 29 روز سن داره
محمد کوچولومحمد کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

♥قصه های فاطمه ناناز و داداش محمد♥

لپ زخمی فاطمه

  سه روز پیش که دخملی نازم داشت بازی می کرد. خواست بره بالا و لاک صورتیه که خیلی هم دوسش داره را  بیاره پایین و بزنه به ناخن هاش     که یکدفعه صندلی از زیر پاش دررفت و افتاد. منم که توی آشپزخونه داشتم غذا می پختم  یکدفعه صدای گریه اش رو شنیدم و با سرعت نور خودم را به فاطمه رسوندم .نشسته بود و داشت گریه می کرد .اولش فکر کردم چیزیش نشده. اما یکدفعه متوجه شدم لباسش خونیه و از لپش داره خون می چکه. نمی دونید چه حالی شدم. انگار آب سردی ریختند روی بدنم. فورا دخملی رو بغلش کردم و بردم حموم. اول زخمش رو شستم و بعدش هم ضدعفونیش کردم. در آخر هم چسب زدم. واقعا زخمش عمیق بود. امروز که خواستم چسب زخ...
30 دی 1392

پست ویژه ی ویژه ی دوستان گلم

سلام بر همگی. امیدوارم حال همتون خوب باشه. راستش غیبتم مثل اینکه ناخواسته داره طولانی میشه که اونم دلیل داره و سر فرصت طی پستی می ذارم. اما حالا اومدم که فقط و فقط از دوس جونیایی که در نبودم قدم رنجه فرموده و تشریف اوردن به این کلبه ی کوچیک، صمیمانه تشکر کنم. مامان مهربون سهند جون و سپهر گلی _ مامان سونیا خانمی _ مامان علیرضا ع ش قم (ت و ت فرنگی) _ مامان پرنسس و شاهزاده کوچولوی عزیز _ مامان محیا ی نازنین _ آبجی خوبم مامان مرمر _ عزیز دوست داشتنیم مامان آلما _ زهره خانم گل مامان فاطمه الزهرای نازنین و ژاله جون مامانی آیدای خوشگلم و ..... مامانای مهربونی که اومدید من واقعا واقعا به وجودتون افتخار می کنم و دعا می کنم زود...
3 دی 1392
1